گروه جنگ نرم مشرق- «بن کارسون» یکی از نامزدهای حزب جمهوریخواه برای انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ ایالات متحده آمریکا، چند روز پیش در برنامه خبری شبکه NBC در اظهارات اسلامهراسانهای گفت که به نظر او یک فرد مسلمان نمیتواند به ریاست جمهوری آمریکا برسد. او در این مصاحبه خبری به مردم آمریکا گفت که به نظرش اسلام با قانون اساسی، ارزشها و عرف آمریکا ناسازگار است.
این تبلیغات منفی علیه اسلام یا هر پدیدهای که آمریکاییها آن را مغایر با منافع خود میبینند، در راستای پروپاگاندا تعریف میشود. این گزارش به بهانه برگزاری مناظرههای انتخاباتی ریاست جمهوری آمریکا که اوج پروپاگاندا علیه مردم آمریکا به حساب میآید، به بازخوانی مفهوم پروپاگاندا از منظر اساتید علوم ارتباطات ایالات متحده مانند پروفسور نوام چامسکی (1)، پروفسور ادوارد هرمن (2)، دکتر نانسی اسنو (3)، استیو رندال (4) و سایر کارشناسان حوزه ارتباطات و رسانه که جلوی دوربین مستند «پروپاگاندا» حاضر به مصاحبه شدهاند، پرداخته است.
تعریف لغوی پروپاگاندا
امروزه «پروپاگاندا» (Propaganda) بخش پایداری از كوشش هر دولت و حزب سیاسی را تشكیل میدهد، دولتها با تأسیس ارگانهایی با نامهای گوناگون مانند: وزارت تبلیغات، اداره نشر و توسعه ارزشها و اندیشهها، سازمان انتشارات و تبلیغات و غیره، فعالیتها و تلاشهای تبلیغی خود را در جهتدهی افكار عمومی و مشروعیت بخشی اعمال دولت نهادینه كردهاند.
پروپاگاندا در واقع نشانگر آن است که چگونه میتوان عناصر اطلاعرسانی و ارتباط اقناعی را در تبلیغات با یکدیگر تلفیق کرد
پروپاگاندا در لغت به معنای تبلیغات (سیاسی) است و در معنای اصطلاحی عبارت است از كوشش برای ترویج نظرات خاص سیاسی از طریق بیان واقعیات با گزارشهای غیرواقعی به قصد تأثیرگذاشتن بر ذهن مخاطب و ترغیب به رفتار خاص. پروپاگاندا در اشكال گوناگون، همواره در جوامع بشری وجود داشته است؛ ریشه لغت پروپاگاندا به تلاش مبلغان دینی (مسیحی كاتولیک) برای سوق دادن مردم به دین حقیقی برمیگردد؛ مبلغان سعی داشتند دین حقیقی را به مردم آموزش دهند و تلقین کنند. پروپاگاندا در واقع نشانگر آن است که چگونه میتوان عناصر اطلاعرسانی و ارتباط اقناعی را در تبلیغات با یکدیگر تلفیق کرد. تبلیغات سیاسی ممکن است افکار عمومی، عقاید و رفتار افراد یک جمعیت را تحت تاثیر قرار دهد و آنها را دگرگون سازد.
آمریکا بعد
از جنگ جهانی دوم برنامههایی برای کنترل جهان طراحی کرد
بعد از جنگ جهانی دوم برنامههایی برای کنترل جهان طراحی شد که هدف اصلی از ساختن این سیستم جهانی، تسلط آمریکا بر دنیا بود و از گذشته تا کنون هر عملی که مخالف این سیاست باشد، در ایالات متحده قابل تحمل نیست. بعضی زمانها کنترل جهان برای منفعت بیشتر نیاز به راه انداختن جنگ دارد و پروپاگاندا لازمه شروع جنگ است، زیرا مردم دنیا از جمله مردم آمریکا مایل به جنگ نیستند.
بعد از جنگ جهانی دوم برنامههایی برای کنترل جهان طراحی شد که هدف اصلی از ساختن این سیستم جهانی، تسلط آمریکا بر دنیا بود
دولتمردان آمریکایی تفسیر جالبی از پروپاگاندا دارند؛ آنها معتقدند، افراد راستگویی هستند که برای حقیقت مبارزه میکنند که حُسن تعبیر آن، تشکیل سازمانهایی مانند اداره اطلاعات جنگ"، "هیئت کریل"، "کمیته اطلاعات عمومی" در طول جنگ جهانی اول است. این نهادها نمونههای بارزی از اصل تولید انبوه پروپاگاندا در این کشور هستند، البته با اجتناب از به کاربردن کلمه پروپاگاندا!
سیستم رسانهای آمریکا وانمود میکند که طالب حقیقت است و اذعان میکند که اگر همه حقیقت را به مردم آمریکا و جهان نمیگوید، به خاطر منفعت خود مردم است و در واقع سخنگوهای آمریکایی از طرف سیستم تبلیغاتی، خود را وکیل، وصی و بزرگتر مردم میدانند.
یک نمونه تاریخی: شیلی و «نخستین 11 سپتامبر»
42 سال پیش در 11 سپتامبر 1973 در شیلی اتفاقی افتاد که از آن در آمریکای جنوبی به عنوان «نخستین 11 سپتامبر» نام برده میشود. اما تفاوت بسیاری بین این اتفاق و آنچه به عنوان 11 سپتامبر (سال 2001) معروف شده است، وجود دارد. در «نخستین 11 سپتامبر» آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا (CIA) به کمک مزدوران خود در ارتش کشور شیلی، طی یک کودتای خونین "سالوادور آلنده" رئیس جمهوری قانونی این کشور را برکنار کرد و "آگوستو پینوشه" را به قدرت رساند. در این کودتا علاوه بر بمباران کاخ ریاست جمهوری، "سالوادور آلنده" به همراه نزدیک به سه هزار نفر از یارانش کشته شدند.
ایالات متحده پس از کودتا با پروپاگاندا برای مردم خود، این کودتا با این همه کشتار را ضروری جلوه داد؛ «جیمز چیس» شخصیت سرشناس لیبرال و ویراستار وقت امور خارجه آمریکا در مورد «نخستین 11 سپتامبر» میگوید: «این برپایی دیکتاتوری پینوشه در شیلی است؛ ما مجبور بودیم برای ایجاد ثبات، شیلی را بیثبات کنیم.»
کودتای خونین آمریکا در شیلی که به «نخستین 11 سپتامبر» معروف است، به دلیل پروپاگاندای آمریکا هیچ واکنش جهانی به دنبال نداشت
این در حالی است که ماجرای 11 سپتامبر سال 2001 پوشش رسانهای فوقالعادهای داشت؛ شبکههای تلویزیونی از زوایای مختلف این اتفاق را بارها و بارها نمایش دادند و همه مردم جهان با آمریکاییها همدردی کردند. تمام دنیا شاهد اتفاقی بودند که درست شبیه یک فیلم بود؛ فیلمی که نتیجه آن معرفی چند مسلمان به عنوان مجرمان این واقعه بود و بهانهای شد برای به خاک و خون کشیدن و بیثبات کردن مناطق اسلامی در غرب آسیا. اما در 42 سال پیش مردم شیلی مورد هجوم قرار گرفتند، و رسانه خاصی به کمک مردم این کشور نیامد. این کودتا و کشتار هیچ واکنش جهانی به دنبال نداشت و گویی هیچ کس مردم شیلی را ندید، چون آمریکا عامل اصلی کوتا بود. آیا مردم شیلی که از این حوادث ضربه خوردند، حق داشتند و یا دارند در رفتاری شبیه به ایالات متحده، به خاک آمریکا حمله کنند؟
مردم آمریکا، ملتی با بیشترین تاثیر از پروپاگاندا
صنعت پروپاگاندا که از سوی مجموعه نظامی، صنعتی و رسانهای تغذیه میشود، مردم آمریکا را به سمتی سوق میدهد که شهروندان بهتری باشند؛ یعنی به بزرگترهای خود گوش دهند و این بزرگترها اقتصاددانان و سرمایهداران والاستریت، بوش، چنی، باراک اوباما یا هرکسی که در زمان فعلی قدرت را به دست دارد، هستند. این افراد جهتدهی سیاستها را به عهده دارند و مردم آمریکا هر چند سال یکبار این افراد را انتخاب یا از قدرت برکنار میکنند، اما هیچ کنترلی بر این روند سیاسی ندارند.
مردم آمریکا هر چند سال یکبار افراد را انتخاب یا از قدرت برکنار میکنند، اما هیچ کنترلی بر این روند سیاسی ندارند و از اتفاقها و جریان اصلی حکومت دور هستند
تامین مالی سیاستمداران آمریکا از منابع کاملا خصوصی صورت میگیرد و این طور برداشت میشود که این سیاستمداران اطلاعاتی دارند که مردم آمریکا از آن بیبهره هستند و این روند توسط افرادی که در داخل دولت هستند، تداوم پیدا میکند و این گونه با پروپاگاندا مردم آمریکا را از اتفاقها و جریان اصلی حکومت دور کردهاند.
جنگ برای اقتصاد خوب است!
جنگ با روشی شبیه ارائه یک محصول، بستهبندی و فروخته میشود؛ به مردم آمریکا گفته شده است که وقتی یک محصول میخرید، در واقع چرخهای اقتصاد آمریکا را روغنکاری کردهاید و در رابطه با نسبت «اقتصاد خوب» و «جنگ» نیز همین ادعا را مطرح میکنند. اقتصاددانان از استدلال تفنگ در برابر غذا استفاده میکنند و میگویند: اگر پول زیادی صرف نیروی نظامی کنید، در نهایت میتوانید کالاهای مصرفی بسیاری را بدین روش به دست آورید؛ حتی اینترنت هم ارتباط تنگاتنگ نظامی با این قضیه دارد، چرا که برای بار نخست از داخل سیستم نظامی راهاندازی شد. بنابراین اغلب سیاستمداران آمریکا جنگ را راهی برای پیشرفت اقتصاد میپندارند.
بعضی اقتصاددانان آمریکایی میگویند: اگر پول زیادی صرف نیروی نظامی کنید، در نهایت میتوانید کالاهای مصرفی بسیاری را بدین روش به دست آورید
سیاستمداران آمریکا از طریق پروپاگاندا مردم کشور خود را به سمت اتخاذ یک تصمیم تحمیلی و بدون تفکر سوق میدهند که «جنگ» در دراز مدت به نفع کشور است؛ اما در واقعیت این تصویر به وقوع نمیپیوندد و زمانی که آمریکا در امور کشورها دخالت میکند، در رفتار و عمل، متفاوت از آنچه از قبل اعلام کرده، نمایان میشود و در این مواقع مردم آمریکا متعجب هستند که چرا مردم دنیا احساسات ضدآمریکایی دارند؟
معرفی جانشینهای هیتلر با پروپاگاندا
هروقت از واژه پروپاگاندا در رابطه با آمریکا استفاده میشود، اغلب به چیزی بیرون از ایالات متحده آمریکا اشاره دارد؛ مثلا "صدام حسین" یا "قذافی" که به عنوان جانشینهای هیتلر معرفی میگردند. مسئله اصلی نیز برای شروعکنندگان جنگ، چگونه آماده شدن مردم برای شروع جنگ است و پروپاگاندا، پاسخ اصلی به این مسئله است.
پروپاگاندا
با اهریمنسازی، احساس نفرت را در مردم ایجاد میکند، اما در عین حال احساس ترس
نیز برای این کار نیاز است؛ زیرا این اهریمن، دشمن و در حقیقت یک تهدید برای مردم
آمریکا معرفی میشود. پس باید از این افراد و دولتهایی که خبیث نامیده میشوند،
دیو ساخته شود و به همین منظور، این کشورها را کشورهای محور شرارت مینامند.
بر اساس پروپاگاندا، "صدام حسین" یا "بن لادن" همان "هیتلر" است که به دنیا باز گشته و این روند بیگانهسازی عراقیها و افغانستانیها و معرفی آنها به عنوان دشمن به کرّات و به وضوح قابل مشاهده است
بر اساس پروپاگاندا، "صدام حسین" یا "بن لادن" همان "هیتلر" است که به دنیا باز گشته و این روند بیگانهسازی عراقیها و افغانستانیها و معرفی آنها به عنوان دشمن به کرّات و به وضوح قابل مشاهده است. کارکرد پروپاگاندا تبدیل مردمان این کشورها به افرادی که درک آنها دشوار است، مرموز هستند و یا شبیه به مردم آنگلوساکسون نیستند؛ داستانهای خبری در "نیویورک تایمز"، "واشنگتن پست" و "لوسآنجلس تایمز" در رابطه با عراق و افغانستان منتشر شده است که مثلا میگویند افغانها و عراقیها در فرهنگ خود دوست ندارند سربازان بیگانه در نیمهشب به خانههایشان بریزند؛ انگار فرهنگهایی هستند که چنین چیزی را دوست داشته باشند!
با این مردم به گونهای برخورد میکنند که گویی با ما فرق دارند و این همان پروپاگاندایی است که بر مردم آمریکا و حتی جهان تحمیل میشود؛ مردمی که حتی در مخیلاتشان هم نمیگنجد که سربازان خارجی نیمهشب به خانههای آنها بریزند.
اسلام و ایران، هدف ویژه پروپاگاندا
1) اسلام
بعد از واقعه مشکوک 11 سپتامبر سال 2001، ابتدا اسلام و در ادامه کشور ایران هدف ویژه پروپاگاندا قرار گرفت و رسانههای اصلی (Mainstream media) جهت افکار عمومی را به سمت این دو موضوع هدایت کردند.
این رسانهها به دلیل حامیان مالی شرکتی (Corporate sponsor) به رسانههای شرکتی (Media Corporation) نیز ملقب شدهاند و برخی از این حامیان، به صورت عمیقی با "مجموعه نظامی – صنعتی" (Military-Industrial Complex) یکی شدهاند، و از همین جهت است که به آنها "مجموعه رسانههای نظامی – صنعتی" نیز گفته میشود.
شبکههای خبری مانند «سیانان» (CNN) افراد متعصب و تندرویی را از گروههای مختلف آمریکا به شبکه خود راه میدهد و از طریق آنها پیامهایی مانند اینکه "هیچ مسجدی در هیچ مکانی در آمریکا نباید ساخته شود" به مخاطبان میدهد. یا این پیام که "مسلمانان آمریکایی توطئههایی به صورت سرّی در مساجد در سر میپرورانند تا طرح و نقشه بزرگ خود را برای راهاندازی یک خلافت در آمریکا یا اروپا تحقق بخشند" به گوش مردم آمریکا میرسانند.
رسانههای اصلی (Mainstream media) با پروپاگاندا شرایط زندگی را برای مسلمانان در غرب و به ویژه در آمریکا بسیار سخت کردند
با پروپاگاندا خیلی ساده مردم را با وحشت تحریک میکنند، و این وحشت موجب میشود که مردم روایتی را که از بالا برایشان نقل میشود، سریع باور کنند؛ داستانهایی که از منصبهای بالای دولت، افرادی مانند دبیر وزارت دفاع یا اطرافیان رئیس جمهور به رسانهها انتقال پیدا میکند، و رسانهها هم این جریان را برای مردم نقل میکنند.
2) ایران
در سال 2007 اکثریت مردم آمریکا با هر تهدیدی علیه ایران مخالف بودند؛ اما حجم عظیمی از پروپاگاندا ایران را به عنوان تهدید اصلی برای ثبات جهان معرفی کرده است و این اخبار را در تمام جهان پخش کردهاند. یکی از اتهاماتی که ایران را تبدیل به خطری برای صلح جهان کرده، تلاش ایران برای گسترش نفوذ در عراق و افغانستان است. در حقیقت ایران متهم به بیثبات کردن این کشورها شده است؛ اما این طنز تلخ را مردم آمریکا به دلیل پروپاگاندا متوجه نمیشوند که وقتی ایران نفوذش را در کشورهای همسایه خود افزایش میدهد، بیثبات کردن معرفی میشود اما زمانی که آمریکا به عراق حمله میکند و این کشور را تسخیر میکند، ایجاد ثبات به حساب میآید!
در سال 2007 اکثریت مردم آمریکا با هر تهدیدی علیه ایران مخالف بودند؛ اما حجم عظیمی از پروپاگاندا، ایران را به عنوان تهدید اصلی برای ثبات جهان معرفی کرده است
پروپاگاندا با تکنیکهای خاص خود کشورهایی مانند ایران را به یک کشور که آماده بمبگذاری و کشتارجمعی به شیوههای مختلف است، معرفی میکند؛ حکومت آنها را بد جلوه میدهد و در انتها کشور را به یک محصول بیارزش تبدیل میکند که باید از روی قفسه برداشته شود.
پروپاگاندا طوری در حال تربیت مردم آمریکا در رابطه با نگرششان نسبت به ماهیت ایران است، تا بتوانند ایران را به کشوری تبدیل کنند که بمبباران وسیع آن از نظر مردم آمریکا اشکال نداشته باشد.
فیلم؛ یکی از تکنیکهای پروپاگاندا
تاثیری که فیلمها و سریالها بر روی فرهنگ مردم جهان میگذارند در ابعاد مختلف ملموس است؛ در عملکرد و صحبتهای آنان، در شیوه پوشش، شیوه برخورد با دیگران، در افکار مردم نسبت با دیگران، و... تاثیر دارند؛ و این یکی از دلایلی است که سبب میشود فیلمها به سادگی توانایی بالقوه برای تبدیل به ابزار پروپاگاندا محسوب شوند. در مورد تصویر مسلمانان در فیلمها، به وضوح میتوان دید که این تصویر تا چه اندازه تاثیر منفی داشته است؛ اگر به فیلمها یا برنامههای تلویزیونی محصول هالیوود نگاه کنید، چه چیزی را نمیبینید؟ مخاطبان در این فیلمها نمیبینند که عربها و مسلمانان مثل بقیه مردم رفتار کنند؛ اگر مسلمانان به عنوان انسانهای معمولی ارائه شوند، کلیشههای پروپاگاندا که آنها را وحشی و تروریست جلوه میدهد، از بین میروند.
فیلمها و سریالها بر روی فرهنگ مردم جهان از جمله عملکرد و صحبتهای آنان، در شیوه پوشش، شیوه برخورد با دیگران، در افکار مردم نسبت با دیگران، و... تاثیر دارند
فیلمها در تحریکات احساسات، مهارت دارند و احساسات افراد را درگیر میکنند؛ یکی از این تکنیکها را نویسندهای به نام "دیوید مورل" در قالب نظری به نام "انتقام درستکارانه" ارائه کرده است: «اگر شما یک شخصیتی را نشان دهید که به اندازه کافی تحت فشار قرار گرفته و مورد بیعدالتی واقع شده است، ما به عنوان مخاطبان به آن شخصیت اجازه میدهیم هرکاری که نیاز دارد، انجام دهد تا با این بیعدالتی مقابله کند و این امر ما را در هر آنچه این شخصیت فیلم مرتکب میشود، شریک میکند. این عنصر به صورت ناخودآگاه بر روی ما تاثیر میگذارد.» در بسیاری از فیلمها و سریالهای آمریکایی با این تکنیک "انتقام درستکارانه"، مسلمانان و همچنین ایرانیها را موجوداتی نفرتانگیز معرفی کردهاند که حمله و کشتار آنها از نظر مردم آمریکا مشروع جلوه داده میشود و این اتفاق به موفقیت پروپاگاندا علیه اسلام و ایرانیها کمک میکند.
پینوشت:
(1) پروفسور نوام چامسکی: نظریهپرداز، منتقد و تحلیلگر سیاسی.
(2) روفسور
ادوارد هرمن: استاد رسانه و ارتباطات دانشگاه پنسیلوانیا.
(3) دکتر نانسی اسنو: استاد ارتباطات دانشگاه کالیفرنیا.
(4) استیو
رندال: منتقد و تحلیلگر سیاسی موسسه (FAIR)